دخی بانودخی بانو، تا این لحظه: 6 ماه و 5 روز سن داره

نی نی دوم

جانی ودلی...ای دل و جانم همه تو...💗💗💗

دزم

از دستشویی میارمش بیرون داد میزنه دزم نزوزم ....دستم و نشستم میگم تمیزه به جایی دست نزدی میگه اودم زمی...خوردم زمین میگم نخوردی زمین ولی باشه بیا دستات رو بشور بعد میگه مایه دزو بیده ...مایع دستشویی بده یه کم براش میریزم و دستاش رو خودش میشوره     داداش که جیغ میزنه میره در گوشش میگه صیدا آبی...قزم بده یعنی با صدای آبی حرف بزن صدای قرمز بده یادشون دادم که صدای آبی با لبخند و یواشه و صدای قرمز با عصبانیت و بلند خودمم که داد میکشم دوتایی میگن آآآآآآآآآببببببییییییییی   ...
29 مرداد 1394

بلبل زبونی!

  گوشی رو از بابا میخواد دستهاش رو  میزنه سر کمرش سرش رو کج میکنه و نفسش رو میده بیرون میاد پیش من میگه اجش بیدیر..ازش بگیر! من میگم چیو ؟ میگه مولال...موبایل ! میگم از کی بگیرم ؟ میگه آلاقا...علی آقا من خنده ام میگیره به ژستش میگه زوباش...زود باش! من و بابا دو تایی میخندیم میگه ااااااتتتهههه......اکه هی!و روش رو برمیگردونه با اخم صدای خنده ما بلند میشه میگه (بخش به بخش و با عصبانیت )خنه ..نداله !........خنده نداره ! صدای خنده ما که بلندتر میشه داداش هم خودشو میرسونه و هر 4 تایی با هم میخندیم     نازخاتون باعث شادی لحظه های ماست !   ...
29 مرداد 1394

تولد دخی بانوی مامان !

سلام عزیز دلم یه تولد کوچولو برات گرفتیم به همراه عموها و عمه ها ولی به کسی نگفته بودیم تولده برای همین کادوهای دریافتیت فقط یه عروسک بود از طرف بابا  ! و یه تفنگ آب پاش کولی برای داداش!     این روزها حرفهای عجیبی میزنی  که بابا همش میگه اینها رو کی یاد گرفته ؟ به داداش میگی خونه رو کثیف نکن اینجا...بعد آدرس خونه رو میدی!     بگذر از اینکه مدام در حال جیغ کشیدن و گریه کردنی یه بار همسایه بغلیمون اومد در زد گفت اگه ساکت نمیشه بدش به من !     رفتیم مسافرت و اومدیم میگی ..منه بدی دیا شینا تدم  داداش موظب بودم غق نشی من و بردی دریا شنا کردم داداش رو موا...
27 مرداد 1394

سفر به دیار سبز مازندران !

سلام عزیز دل مامان یه مسافرت به اری داشتیم شهرستان محموداباد 5 روزی طول کشید و شما و داداشی حسابی خوش گذروندین توی تونل کندوان سرهاتون رو از ماشینکرده بودین بیرون و تا صدا داشتین و نفس جیغ کشیدین کنار سد کرج کلی ژست گرفتین و عکس تنداختیم رفتیم جاده جنگلی چمستان...و گراز دیدیم کلی خرید کردیم دوروز کامل لب دریا بودیم مامانی از زالوهایی که بعد از برگشت موج میچسبیدن به پاهاش میترسید و پاهاش رو تکون میداد بعد شما دست مامان و میگرفتی و میبردی تو دریا و تند تند میگفتی نتس...نتس من ایجا اسم نترس نترس من اینجا هستم کلی عکس داریم که با بابا اب بازی میکنی فعلا به سیستم دسترسی ندارم تا عکس برات بذارم انشالله به زودی!
16 مرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی دوم می باشد